بهشت گمشده نیست باز ...بهشتی که از دست رفته برای همین می نویسن paradise: lost
حالا مهم نیست از دست رفته و گمشده تقریبن یک معنی می دن
شیطان در شمال بهشت زمینی (eden) فرود می یاد. قبل اینکه آدم و حوا به زمین بیان در این بهشت ساکن بودن.معصومیت و زیبایی این بهشت یادش می یاره زمانی خودش هم این چنین بود. حتا لحظه ای به این فکر می فته اگر توبه کنه آیا بخشیده می شه یا خیر. ولی جهنم یا دوزخ هر جا بره دنبالشه. در واقع لوسیفر تجسم دوزخ هست.خودش می دونه اگر توبه کنه خدا می دونه توبه اش واقعی نیست و حتا اگر به بهشت هم برگرده حاضر به سر خم کردن در برابر کسی نیست.یوریل متوجه حالت چهره ی شیطان می شه که در هم فرو رفته و می فهمه که فرشته نیست. وقتی که این درگیری با خودش تمام می شه می رسه به دیوار بهشت و می پره می ره تو و درختان و جانوران و دو درخت زندگی و معرفت (دانش) رو می بینه. حوا وآدم در حال کار روزانه و باغبانی هستن و حوا از کار زیاد شکایت می کنه و آدم بهش می گه باید خدا رو به خاطر تمامی نعمت ها شکر کنن و حوا تعریف می کنه وقتی می بینه وجود داره می ره سمت رودخونه و خودش رو می بینه و یک صدایی بهش می گه کیه و چجور به وجود اومده. وقتی شیطان جاسوسیشون رو می کنه توی بهشت دارن دنبالش می گردن. یوریل رفته پیش جبرئیل و بهش گفته وجودی متخاصم از دوزخ در بهشته و همه بهشت دارن دنبال لوسیفر می گردن. آخر پیداش می کنن و می گن اینجا چکار می کنی؟ اونم می گه قصد بدی نداره و بی گناهه ولی جبرئیل که می دونه دروغگوعه به حرفاش توجه نمی کنه و می خاد بجنگه که بهشت یک علامت بهش می ده که دست برداره .علامت به شکل یک ترازوی طلاییه. شیطان این رو نشانه این می گیره که نمی تونه برنده شه. یوریل فکرکنم اینجا با نیزه یک ضربه به لوسیفر می زنه که برای اولین بار طعم درد رو حس می کنه .می دونه نمی تونه برنده شه و فرار می کنه