توضیح فیلم روزی روزگاری در هالیوود
راجر ایبرت میگه آدم یا عاشق فیلم های تارانتینو میشه یا متنفر،حد وسطی وجود نداره! بعد میبینین راست گفته واقعن!
خب فیلم با بازی داکوتا فنینگ و مارگو رابی و لئوناردو دی کاپریو و برد پیت رو به رو میشویم، دی کاپریو و پیت نقش ریک و کلیف رو بازی میکنن، کلیف با وجود خوش چهره بودن، بدلکار ریک هست که جایی در فیلم به این نکته اشاره میشه، که برای بدلکار بودن،زیادی خوش قیافه است،اما متوجه میشویم که این به خاطر داستانی است که پشت سرش میگن که انگار زنش رو کشته،گرچه متوجه نمی شیم آیا این موضوع حقیقت داره یا نه؟برای همین به کلیف پیشنهاد نقش اصلی نمیه و مجبوره بدل بشه تا هالیوود بازی کنه.رابطه کلیف و ریک خیلی خوبه و با اینکه کلیف دستمزد چندانی نمیگیره و در کیوسک زندگی میکنه شکایتی نداره و دوست خوب ریکه یا به قول خودش سعی میکنه باشه،
از اونطرف ما خانواده منسون رو داریم،که حتمن اسمشون رو شنیدین،در واقعیت این افراد در مزرعه ی جرج اسپان زندگی میکردن، چارلز منسون معروف، شاعر و آهنگساز عده ای افراد بی خانمان را دور هم در اینجا جمع کرده بود و هرروز بهشون قرص های توهم زا مثل اکستازی و ال اس دی می داد و این افراد تقریبن همیشه توی توهم به سر میبردن،این کار برای کنترل راحت افراد گروه استفاده میشد و خانواده ی منسون درواقع نه خواهر و نه برادر هم بودن،فقط عده ای هیپی بودن که در کیوسک و خانه های زهوار دررفته دورهم جمع شده بودن و برای امرار معاش غذا از آشغال ها برمیدارن یا سیگار و مواد میفروشن، چارلز منسون خانواده ی خودش رو در مزرعه ی جرج اسپان ساکن کرده، حالا اسپان کیه؟ پیرمرد توی مزرعه دورافتاده رو یادتونه؟ اون پیرمرده که توی خونه که داکوتا توش بود زندگی می رد، اون به چارلز اجازه داده بود با افرادش توی مزرعه اتراق کنن
حالا اول فیلم ما دردسرهای کلیف و ریک رو میبینیم که ریک داره دوران بازیگری توی فیلم هاب وسترنش به پایان میرسه،تارانتینو گفته ریک نقش خاصی نیست و نماد همه بازیگراییه که با تموم شدن دوره فیلم های وسترن،به پایان بازیگریشون رسیدن،ریک حتا میره ایتالیا تا توی فیلم های وسترن اسپاگتی بازی کنه،ولی میدونه وقتی برگرده کار خودش و بدلش تمومه، دس دو تا خط سیر داستان داریم، یکی با شنون تیت زن رومن پولانسکی، که در واقعیت خانواده منسون تکه پاره ش کردن، و ، توی فیلم تنش رو حس میکنیم وقتی که کلیف یا برد خودمون سعی داره ببینه جرج سالمه و این هیپی ها سر به نیستش نکرده باشن؟و اینکه چطور این همه هیپی سر از مزرعه ی جرجی پیر در آوردن؟
درفیلم به منسون ها گفتن هیپی،اما خود امریکایی ها میگن هیپی ها استایلشون با خانواده منسون همخانی نداره،حالا،چرا جرجی پیر به این بقول تارانتینو هیپی ها،اجازه داده اونجا اتراق کنن؟ داکوتا رو یادتون هست؟ دقیقن بخاطر اسکوییکی و دخترای خانواده منسون، حالا اینکه چرا بهش میگفت اسکوییکی،به خاطر سر و صداهایی که موقع رابطه جنسی در می آورد ،جرج اجازه داشت در عوض دادن مزرعه ش به منسون ها، با دخترها رابطه داشته باشه.
درفیلم دختر جوانی به اسم پوسی رو می بینیم که جز خانواده منسون هست.دقت کنین چه اسم مستعاری روی دختره گذاشتن! چندبار کلیف رو توی راه میبینه، سیگاری به کلیف می فروشه که در اسید فرو برده شده و ادعا میکنه که آدم رو بالا میره و نعشه میکنه،گرچه خیلی ها در واقعیت چنین ادعایی رو رد کردن،حالا فروش سیگار و مواد به مردم و اینکه مفتی سواری یا همون هیچ هایک کنن، کار همیشگی خانواده منسون بوده،آخر کار ,بخت با کلیف یا دختر جوان یاری میکنه و کلیف دختر رو میبره مزرعه،این خانواده جوان های دارای پتاسیل را هم به چارلز معرفی میکردن،افراد ساده و جوانی مثل تکس را به دام میکشاندن،فرد ساده ای که قصد مسافرت و هیچ هایک داشته و آخر باعث قتل چند نفر میشه، دقت کنین،دقیقن پوسی کلیف را برای همین معرفی میبره پیش خانوادش، که همه دورش حلقه میزنن و اسکوییکی یا داکوتای خودمون،از دخترا میخاد یارو رو بپان و ببینن چه کار میکنه؟ تک تک اعضای مسن،کلیف رو چک میکنن تا ببینن چجور آدمیه،
یکی از راههای دیگه درآمد زایی برای خانواده منسون،تور بوده،تورهای گردشگری، این خانواده واقعن با اسب سواری و نشون دادن طبیعت به گردشگرا،برای خودشون درآمد کوچکی داشتن که از گرسنگی نجاتشون می داد و خرج موادی که منسون برای اغفال دختران جوان به کار میبرد جور می شد،اینجا هم تکس و دختری درحال نشون دادن طبیعت به افراد و اسب سواری با دو گردشگر هستن که یکی از اعضای خانواده میاد دنبال تکس تا بره و کلیف رو چک کنه
به چارلز ،سردسته گروه،هم یک اشاره کنیم که در فیلم زیاد نیومده،چند تا سکانس کوچولو بیشتر نیست،چارلز منسون،دوست داشته در موسیقی معروف شه و به جایی برسه،چارلز با ویلسون،درامر گروه بیچ بویز، در یکی از هیچ هایک ها یاهمون مفتی سواری هاش آشنا میشه و دوستای خوبی میشن،چند وقت بعد ویلسون،چارلز رو با تهیه کننده موسیقی به اسم تری ملچر آشنا میکنه،خانه ی تری ،دقیقن خانه ی رومن پولانسکی و شرون تیت هست، که در فیلم می بینیم.و قبل از اونها،اونجا ساکن بوده،
تری البوم چارلز رو نمیپسنده و باهم به توافق نمیرسن،چارلز از اون کینه به دل میگیره، تری از اون خونه جا به جا میشه،اما چارلز زیر تاثیر مواد هنوز فکر می کنه اون خونه به تری تلعق داره،یک سکانس هم هست که از تپه بالا میاد و از رومن پولانسکی سراغ تری رو میگیره،اما رومن بهش میگه که اونا از اونجا رفتن و منزل جدید متعلق به پولانسکیه
نکته آخر درمورد خانواده منسون
اولای فیلم صحنه ای که دخترای جوان و نوجوان خانواده منسون در حال خواندن آواز بودن،آهنگه ساخته خود چارلز هست،در حال خیابان گردی و زباله گردی ،شاد و خوشحال دارن آواز میخونن،خانواده منسون به جز فروش سیگارهای اسیدی و مواد و تور،هروقت پولی در بساط نداشتن،برای غذا خوردن به زباله گردی روی میاوردن،در فیلم این ماجرا سبک سرانه و شاد نشون داده شده در حالی که در واقعیت،دخترها می بابست برای چارلز و بقیه مردای خانواده غذا پیدا میکردن و فقط وقتی مردها سیر میشدن به دخترها اجازه غذا خوردن میدادن،توی ،فمیلی گای هم این قضیه رو نشون دادن و مسخرش کردن
نکته بعد در مورد شنون تیت هست،همون دختر زیبای بلوند، با بازی مارگو رابی ، شنون همسر رومن پولانسکی بود،که در واقعیت،افراد خانواده منسون همونطور که میدونین کشتنش و شنون باردار هم بوده.حالا چرا تارانتیونو این صحنه را تغییر داده؟
پس میبینین که تارانتینو خوب مشقاش رو انجام داده و تحقیقات مفصلی درمورد خانواده منسون کرده،حالا نمیاد اشاره کنه بگه هی چارلز منسون اینجاست،چون بنا بر اطلاعات عمومی امریکایی ها همه اینو میدونن و منتظر پایان ماجرا که قتل شرون تیت هست،میشینن
حالا چرا شرون در فیلم نمیمیره؟
در واقعیت.شرون بیچاره به همراه همون دوستانی که در فیلم در رستوران مکزیکی دیدین،همون شب به طرز فجیعی با ضربات چاقو به قتل رسیدن،رومن پولانسکی همون موقع برای فیلمبرداری خارج از کشور بوده و از دوستانش خواسته بوده مواظب همسر پا به ماهش باشن،که متاسفانه همه به قتل میرسن،ما حتا اتاق کودک متولد نشده رو هم در فیلم میبینیم،در فیلم به این اشاره میشه که بروس لی معلم هنرهای رزمی شرون بوده،حالا بگذریم که تارانتینو میاد یه شوخی با بروس لی میکنه و کلیف بروس رو میزنه،شرون میره سینما تا فیلمی رو که خودش توش بازی کرده ببینه،و به واکنش مردم هم اهمیت میده، دقت کردین کف پاهاش چقدر کثیف بود؟ در واقعیت هم چون خوشش نمیومده تو خونه دمپایی بپوشه،پاهاش کثیف و سیاه بودن،حالا اینجا تارانتیونو،میاد به جای بازسازی فیلم با مارگو رابی،یک تکه از فیلم اصلی و پخش میکنه. دقت هم کرده باشین،خیلی روی پای خانم ها زوم میشه توی فیلم های ترانتینو، که به خاطر اینه که کوئنتین تارانتینو فتیش پا داره
حالا،برگردیم به خود تارانتینو و فیلم حرام زاده های بی آبرو،اگه فیلم رو دیده باشین.اونجا هم تارانتینو،پایان بندی متفاوتی برای فیلمش میذاره و هیتلر رو در فیلم میکشه که به نطر خیلیها مسخره و غیر واقعی بود،اما خود کوئنتین گفته که مستند نمیساخته و دوست داشته پایان فیلمش اونجوری باشه،
اگر به لئوناردو دی کاپریو در فیلم دقت کرده باشین،میبینین که نقش یک سوپراستار فیلمهای وسترن رو بازی میکنه،ریک که در حال افوله،با افول خود فیلم های وسترن و از دست دادن طرفدارانش.این موضوع باعث شده ریک و بدل کارش کلیف به فکر بیفتن و اینجاست که با ال پاچینو،آشنا میشه،حالا این قصه انگار از آخر شروع شده در فیلم ،یعنی همون سکانس اول ال پاجینو رو میبینیم که پیشنهاد میده ریک بره فیلم ایتالیایی وسترن بازی کنه، که اول کلی بهش برمیخوره،ولی آخر سر چون کار جدید وسترنی در کار نیست،به اروپا میره تا در فیلم های وسترن اسپاگتی بازی کنه و وقتی برمیگرده،میدونه که کارش به عنوان بازیگر معروف این فیلمها تمومه،حالا این که خیلی وارد جزییات میشیم اینجا،بخاطر اینه که تاریخ سینمای هالیوود داره بررسی میشه،از اوج تا افولش،که بازیگر و سوپر استار مجبور میشه برای بقا،دست به هرکاری بزنه مثل بازی در تبلیغات تلویزیونی،بخاطر همین اسم فیلم میشه روزی روزگاری در هالیوود،مثل بی اعصابی ریک یا اینکه از ترس ازدست دادن شغل و پول و ثروتش،لکنت میگیره و نمی تونه درست صحبت کنه سر سکانس فیلمبرداری،
حالا برگردیم به تلاقی این دوتا باهم،که به خاطر برد پیت یا کلیف اتفاق میفته،بدلکار لئو که با خانواده منسون آشنا شده و درگیری کوچکی هم بین اون و خانواده منسون پیش اومد و دیدیم،در واقعیت همچین شخصیتی وجود نداشته،البته بعضی ها هم میگن که ممکنه بدل بعضی از ستاره های وسترن بوده باشه،اما در واقعیت،ریک و کلیف در خانه مشرف به خانه رومن پولانسکی زندگی نمی کردن،حالا تارانتینو اینجا میاد با ایجاد شخصیتی مثل کلیف، با بازی برد پیت،دو تا دنیارو به هم ربط میده،شاید هم سه تا،دنیای فیلمهای جدید با کارگردانهایی مثل پولانسکی،دنیای چارلز منسون و دنیای وسترن در حال فروپاشی رو،
چند نفر از اعضای خانواده منسون ،از جمله تکس که اواسط فیلم در حال اسب سواری دیدیمش،به دستور چارلز منسون به خانه قدیمی تری،و خانه جدید رومن پولانسکی میرن و چارلز میگه هرکی رو که در خانه تری بود بکشین،زیر تاثیر ال اس دی که بعدها توی نمونه خون این افراد بود اونا به حرفاش گوش میدن.دیالوگ بین تکس و کلیف هم جالبه،افراد خانواده منسون واقعن وقتی برای انجام کاری فرستاده میشدن میگفتن :من شیطانم و اومدم کارهای شیطانی انجام بدم،
ما اینجا منتظر همون صحنه ای هستیم که شرون بیچاره به همراه جنینش و دوستانش، به قتل میرسه،اما کلیف و ریک اینجا وارد صحنه میشن و باقی هم که میدونین،حالا چرا بجای شرون،کوئنتین،اعضای خانواده منسون رو در فیلم سلاخی میکنه؟
جوابش به وجود آوردن یک دنیای موازی از ماست،دنیایی که شرون و دوستانش و جنینش،سالم و زنده میمونن و در سکانس پایانی با ریک که دیگه دنیای بازیگریش ازهم فرو پاشیده،آشنا میشن و مقدمه ورود به دنیای مدرن فیلم رو برای ریک یا نماد فیلم های وسترن به وجود میارن،
دنیایی موازی که به جای شرون،خانواده منسون به قتل رسیدن و چون افراد شروری هستن،کسی در واقعیت بهشون اهمیتی نمیده،حالا این یک نوع خود ارضاییه بچگانه است که تارانتینو توی اکثر فیلم هاش داره، هیتلر تو فیلمش کشته میشه، خانواده منسون میمیرن و غیره...