Melancholia
فیلم مالیخولیای فون تریه، درمورد نابودی کره زمین با برخورد شهاب سنگی به همین نام است.حالا چرا باید این رو بدونیم؟ چون همون اول فیلم نشون میده، مشکل اینه ما دقتمون توی فیلم دیدن کمه. زمین قراره نابود شه
راجر ایبرت میگه که فون تریه انگار برعکس کارگردانهای دیگه که اپاکلیپس و نابودی جهان رو با فرو ریختن آپارتمان و آتش سوزی و ...نشون میدن، تنها از تصاویر ساده استفاده میکنه تا این پایان رو به تصویر بکشه، اول داستان زنی با لباس عروس که به خار و خاشاک گیر کرده داره میدوه، زنی در حال بغل زدن بچه ش داره در بیشه ای فرار میکنه و زمین با سیارک دیگه ای برخورد میکنه و تمام، بعد زنی رو میبینیم که انگار ارش الکتریسیته ساطع میشه، پس زمین قراره ازبین بره،
در اول فیلم، دو خواهر رو میبینیم، یکیشون ;به نام جاستین در حال ازدواجه و خوشحال هم هست، تا اینکه به آسمون نگاه میکنه و میبینه سیارکی در آسمون ظاهر شده و ناشناسه،
دقت کنین همینجا رفتارهای مسخرش شروع میشه، جاستین متوجه میشه این سیارک قراره به زمین بخوره یا شک میکنه یا هرچی و بحران فکریش شروع میشه، اولش خوشحاله و پیاده بدون کفش از تپه اومده بالا و همش در حال خندیدنه،ولی الان کم کم حالش بد می شه.میره تو اتاقش و غش میکنه و حتا حمام میکنه تا بهتر شه اما هیچ چیزی تاثیر نداره تا اینکه جشن تمام میشه .در این حین خواهرش کلیر، به زور تا پایان شب و جشن اینطرف و اونطرف میکشوندتش و میگه ازش متنفره، چون نمیدونه چخبره
جاستین دیگه نمیتونه ادامه بده، میره اتاق حجله ! و میبینه بحرانش بدتر شده،شوهرش رو رها میکنه و میره تو دل زمین گلف با کسی که تازه استخدام کردن توی شرکتشون ،س ک س میکنه ،
از پدرش هم کمک می خاد ولی اون حتا باهاش حرف نمیزنه و مهمونی رو ترک میکنه، جاستین که داره بدتر میشه، میبینه شوهرش هم رهاش میکنه و میره
اینجا رئیسش که در عروسی شرکت کره و هزینه جشن رو گویا اون پرداخت کرده ازش می خاد برن یه چیزی بخورن، که جاستین آخر طاقت نمیاره و به اون هم میپره و از کار اخراج میشه و جشن تمام میشه،
اما ماجرا به همین ختم نمیشه، میره خونه ش و خواهرش کلیر که نگرانش هست، زنگ میزنه بیارتش پیش خودش، اما حالش انقدر بد شده که حتا نمیدونه چجور از خونه بره بیرون و سوار تاکسی شه
حالا، وقتی میاد خونه ی خاهرش، خاهرش ازش پرستاری میکنه،میخاد ببرتش حمام، غذای مورد علاقه ش رو میپزه، اما تاثیری ندارن، تا اینکه اون سیارک کم کم نزدیک میشه به زمین،
اینجا کلیر هم وحشت میکنه، میره قرص میخره تا اگه همونطور که سایتهای پیشگویی گفتن، زمین نابود شه، با قرص در آرامش بمیره، از شوهرش که دانشمنده میپرسه و شوهرش بهش اطمینان میده که هیچ خبری نیست و آروم باش و ...
اینجا دو تا خواهر بقول ایبرت انگار شخصیتشون عوض میشه، جاستین سیارک رو میبینه و با خودش و مرگ کل کره زمین به آرامش میرسه، به خاهرش که در مورد سیارک میپرسه میگه که میدونه میخوره به زمین ولی مهم نیست،چون زندگی زمینی پلید و شیطانیه و هیچکس دلش برای زمین تنگ نمیشه،کلیر میگه از کجا میدونی؟ میگه حس میکنم، و اینکه تنهاییم تو کل دنیا
البته این برداشت خود جاستین هست،قرار نیست درست باشه! به خاطر بحرانش به چنین برداشتی رسیده که خب مردم زمین که پلیدن،چه بهتر که بمیرن و نابودشن
جاستین بالاخره به آرامش و صلح درونی میرسه و حتا میره عریان در زیر نور این سیارک مالیخولیا، نور مهتاب میگیره
ولی کلیر که تازه فهمیده قراره بمیرن بحرانش شروع میشه
شوهرش هرچی سعی می کنه آرومش کنه فایده نداره و یک وسیله دست ساز ساخت پسرشون رو نشونش می ده که می تونه دور شدن سیاره رو نشون بده. کمی آروم می شه و می تونه بخابه ولی وقتی صبح پا میشه می بینه که سیاره داره بزرگتر می شه و از شوهرش هم خبری نیست
مبیبینه شوهرش خودش رو کشته و سیارک داره نزدیک میشه به زمین.میاد دنبال سرپناه گشتن،سرپناهی در کار نیست، برمیگرده و گریان از خاهرش میخاد کمکش کنه، که شراب بنوشن و آهنگ بذارن، جاستین میگه آره بیا سمفونی بتهوون بذاریم و شراب بخوریم و مسخرش میکنه
اما آخر به خاطر خاهر زادش که متوجه شده سرپناهی نیست، یدونه آلاچیق چوبی مانند درست میکنه تا بچه زهره ترک نشه و درحالیکه سه تاشون نشستن دورهم، سیارک میخوره زمین و زمین نابود میشه
اینجا راجر ایبرت میگه به نظر من، فون تریه میبینه که اگر داره میمیره ...میگه بله میدونم دارم میمیرم و با هوشیاری باهاش روبرو میشم، درست مثل وقتی که جاستین زیر نور مالیخولیا دراز میکشه و اومدنش رو تماشا میکنه
و ایبرت میگه شاید این نحوه ی نگرش خود فون تریه به مرگ هم باشه و جالبه براش
این فیلم یعنی مالیخولیا و ضد مسیح و فیلم شکستن امواج سه تا از فیلم های مورد علاقه راجر ایبرت هستن
مرسی از توضیح زیبا و روانت راجع به فیلم.خیلی بهتر فیلم رو متوجه شدم
خاهش میکنم،مرسی از ایبرت