خدایان باز در اولمپ دورهم جمع شدند و زئوس درمیاد میگه ونوس. یا آفرودیت رفته از پاریس حمایت کرده، ،زئوس میگه بیاین اینهارو آشتی بدیم و بذاریم با اینکه افرودیت اینکاروکرده، منلاس هلن رو ببره و جنگ تموم شه تا شهر تروا سالم بمونه
هرا همسر زئوس خشمگین میشه و میگه چرا انقدر طرفدار تروایی؟ دقت کنین هرا انقدر متنفره از تروا یا ایلیون که میخاد نابودش کنه
زئوس میگه چون همیشه برام قربانی دادن و هیچوقت از قربانی کردن برای من خسته نشدن،همیشه دود قربانیهاشون برای من توی هواست،البته جلوتر این حرف رو میزنه، ولی از دلایلش هست که چرا تروا رو دوست داره،
بعدم میگه اگه منو عصبانی کنی، میزنم شهرایی که تورو میپرستن خورد و خاکشیر میکنم، هرا هم سه تا شهری که بیشتر دوست داره و براش قربانی میدن رو معرفی میکنه میگه بیا برو نابودشون کن،
اگه من چیزی گفتم،حالا تو هم باید به آتنا بگی بره مردم تروا رو بشورونه که پیمان آشتیشون رو بشکنن و به آخایی ها ناسزا بگن،
خلاصه آتنا از اولمپ خودش و پرت میکنه پایین و میره سراغ مردم تروا و پاندوراس کماندار رو گول میزنه که حمله کنه،
پاندوراس تیری رو رهامیکنه به سمت منلاس و یارانش سریع دورش حلقه میزنن تا پناهش بدن، خود آتنا تیر رو از منلاس دور میکنه اما پهلوی منلس زخمی میشه،آگاممنون که میبینه برادرش تیرخورده به خودش میلرزه و میره ببینه چی شده،
و گریه میکنه و فکرمیکنه کارش تمومه، دقت کنین اینجا دیگه پیمان صلح شکسته شد،منلس میگه من خوبم.بفرست دنبال پسراسکولاپ،رب نوع پزشکی، میرن پیداش میکنن میارنش تا حال مِنِلِس رو خوب کنه،
حالا هومر میگه که مثلن منلاس یا منلس پادشاه اسپارته، ایدومنه پادشاه اقریطسه، و دوست اگاممنون، و اگاممنون تو لشکر سان میده که به لشگرش دل و جرات بده،
از پهلوانانی که اینجا هومر اسم میبره، همین ایدومنه هست،با اولیس و دیومد و آژاکس و برادرش،
با آژاکس و دیومد خیلی کار داریم توی ایلیاد،خلاصه اینجا درمورد درگیری بین دو لشگر صحبت میشه و یار اولیس هم کشته میشه
در کتاب ایلیاد، لقب آتنا پالاس هست،پس اگه دیدین جایی نوشته پالاس بدونین همون آتنای خودمونه، که چون طرفدار یونانی هاست، آتش جنگ رو به نفع اینها داغ میکنه اما از آن طرف هم آفرودیت یا همون ونوس، از لشگر تروا حمایت میکنه
پایان سرود چهارم