جنگ تروا باز با سپیده دم شروع میشه،دو لشگر حمله میکنن به هم و آگاممنون پیزاندر و هیپولوک رو میبینه و میره سمتشون،
حالا این دوتا کین؟
وقتی مردم تروا درخاست میکنن که هلن رو پس بدن به شوهرش، این دوتا با زر و رشوه ای که از پاریس میگیرن به خواست مردم تروا گوش نمیدن و به پاریس کمک میکنن،
برای همین آگاممنون ازین دوتا کینه داشته،میاد سراغشون و وقتی میبیننش التماس میکنن که ازشون چشم بپوشه و اینکه گر اسیر بگیرتشون،پدرشون باج خوبی برای آزادیشون میده
ولی آگاممنون درمیاد میگه وقتی ما اولیس و منلاس رو فرستادیم برای آشتی تا هلن رو پس بگیرن، پدرتون (آنتیماک) پیشنهاد داد هردوتاشون رو توی تروا قربانی کنند و مارا تا ابد از بازگشت انها بی بهره کنند،در این دم سزای تبهکاری زشت پدرتان را مببینین
و هردو رو میکشه و اسیر نمیگیره، این تو نیکی میکن و در دجله انداز،اینجا بکار میاد
به هکتور هم حمله میکنن اما زئوس نجاتش میده،همینطور میرن جلو تا به دروازه های سه تروا و درخت راش یا آلاش میرسن،
زئوس ایریس ،پیکش رو خبر میکنه تا پیام ببره برای هکتور، میگه بهش بگو به همین بسنده کن که تا آگاممنون سالمه، از نبرد باهاش خودداری کنه، ولی اگه زخمی شد،بدونه باید جوری حمله کنه بهشون که تا کشتیهاشون عقب برن،
خلاصه یکی اینجا زخم میزنه به بازوی آگاممنون،اگامنون سوار درشکه یا گردونه یاهرچی هست میشه و لشگرش رو دل میده که بجنگن و برمیگرده عقب،
هکتور هم همینکارو میکنه،
حالا فقط اولیس میمونه و دیومد ،که تک و تنها میمونن دفاع کنن از لشگرشون،ااولیس میبینه همه دارن فرار میکنن سمت کشتی ها،به دیومد میگه اگه هکتور کشتیهامون آتیش بزنه گرفتار ننگ ابدی میشیم،
دیومد میگه خودمون جلوشو میگیریم هرچند زئوس طرفدار ترواست و کوششهامون رو بی ثمر میکنه،
هکتور که میبینه این دوتا دارن دوستاش رو میکشن داد میزنه و میاد طرفشون و دیومد نیزه اش رو نشونه میگیره و پرت میکنه سمت هکتور،میخوره به پیشانی هکتور ولی کلاه خودش نجاتش میده،اما میشینه توی گردونه اش یا درشکه اش و فرار میکنه،اینبار دیومد داد میزنه اگه زئوس کمکت نکرده بود جونت رو گرفته بودم و آخر اگر به من بخوری خودم جانت رو میگیرم
پاریس که پنهان شده بوده جایی وقتی دیومد داشته نیزه اش رو از روی شنها برمیداشته میاد از فرصت استفاده میکنه و با کمانش تیری میزنه به دیومد که میخوره به پاش،اما جرات نداره بیاد جلو کار رو تموم کنه از دور براش رجز میخونه،
دیومد هم میگه زخمت هم زخم نیست که زدی و به پام زدی،انگار کودکی بهم زخم زده باشه یا زنی،
ولی نیزه ای که من پرت میکنم مردم رو درمیان مردگان میخابونه
اولیس میاد دیومد رو پشت خودش پناه میده تا دیومد تیر رو از پاش بکشه بیرون،دیومد سوار درشکه یا گردونه ش میشه و برمیگرده عقب لشگر،
اولیس جا میمونه و نمیدونه چکار کنه،تنها بمونه مبارزه کنه یا برگرده عقب؟خودش میگه:مرد زبون از خطر میگریزد و جنگ جوی بیباک همواره در جایگاه خود میماند،خواه جان بستاند یا جان بدهد.
تو همین فکراست که دوره اش میکنن تا بکشنش، چندنفرو زخمی میکنه و میکشه .
صوکوس از تروا بهش نزدیک میشه و بهش صربه میزنه کهباغث میشه زخمی بشه، اما میبینه زخم کاری نیست و سوکوس رو میکشه،و وقتی میبینه تعدادشون داره زیادتر میشه سه بار داد میزنه و درخاست کمک میکنه
منلاس زرین موی! خودمون صداش رو میشنوه و به آژاکس میگه بیا بریم کمک اولیس، درسته چاره جو هست اما راه رو روش بستن و میترسم دشمنانش با کوشش پیروز شن
میدون میرن سمت اولیس و میبینن زخمی شده و دشمنان دورش رو گرفتن،آژاکس حمله میکنه بهشون و منلاس دست اولیس رو که زخمی شده میگیره و سوار گردونه ش میکنه که فراریش بده،
چندنفر میرن کمک آژاکس تا نجاتش بدن از مهلکه ،از اونطرفم هکتور همبنجور لشگر آخایی رو پاره میکنه میاد جلو،ولی میترسه با آژاکس رو به روشه،
یادتونه قبلن ایندوتا باهم جنگیدن و نتونستن هم رو شکست بدن،
اینجا آکیلس (آشیل،آخیلوس) میبینه که ملت زخمی رو دارن برمیگردونن به کشتی ها، اضطراب میگیره میره به یار صمیمی و دوست عزیزش میگه که پاتروکل بیا برو سر و گوشی آب بده ببین چه خبره؟
پاتروکل میره سراغ نستور که با بدبختی فرار کرده از مهلکه و یکی از زخمی هارو اورده عقب،میگه چی شده؟ نستور میخاد بهش شراب بده و پذیرایی کنه،پاتروکل هم میگه من آرامش ندارم،میخام بدونم چخبره؟ نستور هم میگه که اولیس زخمی شده و دیومد تیر خورده و آگاممنون هم زخم برداشته و آخیلوس سنگدل همینجور نشسته تا اینها برسن کشتی های مارو آتش بزنن،بعدم از تجربه هاش میگه و ای کاش جوان میشدم تا خودم بجنگم و غیره و غیره و بعد نصیحتش میکنه تو برو باهاش حرف بزن،چرا که:زبان دوست وفاداری،مردم را رام میکند.
اگرم خودش نمیجنگه ،سلاحهاش رو بده بتو بپوشی که مردم تروا فکر کنن آکیلس برگشته و بترسن و عقب نشینی کنن،
پاتروکل میره سراغ اون زخمیه که نستور نجات داده و اسمش اوریپل هست،مرهم براش میبره تا خوب شه زخمش و به شدت منقلب میشه حالش از این تعاریف و صحنه های جنگ و میمونه تا اوریپل رو درمان و تیمار کنه و برنمیگرده فعلن پیش دوستش آکیلس
این هم پایان سرود یازدهم ایلیاد هومر