جمشید در شاهنامه شخصیت جالبی معرفی شده ،اول اینکه فر شاهنشاهی داشت مثل باقی شاهان،دوم اینکه دیو و پری و مرغ و حیوانات وحشی به فرمانش بودن
اول آلت و ابزار جنگی درست میکنه مثل خود و زره و جوشن که حدود پنجاه سال وقتش رو میگیره!
بعد پارچه بافی و دوختن رو یاد مردم میده،مثل کتان و ابریشم
یه گروهم به اسم کاتوزیان (زاهدان،عابدان) رو میبره توی کوه براشون جایگاه نیایش میسازه که فقط دعا کنن و پرستش پیشه شون باشه
صد و،پنجاه سالم کل این کارها زمان میبره و بعد دیو بهشون یاد میده چجور خشت درست کنن و کاخ و دیوارهای بلند و گرمابه بسازن
و جمشید به مردم کار در معدن و پیدا کردن گوهر از سنگ سفت رو یاد میده،اونوقت میره سراغ درست کردن بوهای خوش که مردم بهش نیاز دارن
و طب و پزشکی هم میاره روی کار که کسی بیمار نباشه،بعد با کشتی میره و جهانگشایی میکنه، بعدش جالبه که یک تخت میسازه و با گوهر و سنگهای قیمتی تزیین میکنه و این تخت رو هروقت میخاسته و فرمان میداده،دیوها برمیداشتن و به آسمان میبردن وپادشاه در آسمان مردم رو میدیده! جمشید انگار سفینه فضایی یا تخت پرنده داشته
سیصد سال به این کارها میگذره و هیچکس هم نمیمیره، و بیمار نمیشه
مرگ در کار نبوده در زمان جمشید،و همه مردم در آرامش زندگی میکردن و دیوها به فرمان شاه بودن و به مردم خدمت میکردن،اینجا جمشید ایگوی خودپرستیش بزرگ میشه و میگه من خدام و باید منو پرستید،
به دارو و درمان جهان گشت راست
که بیماری و مرگ کس را نخواست
جز از من که برداشت مرگ از کسی؟
وگرنه در زمین شاه باشد بسی
شما را ز من هوش و جان در تن است
به من نگرود هرکه آهرمن است
گریدون که دانی که من کردم این
مرا خواند باید جهان آفرین
منی چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
و فره ایزدی ترکش میکنه و موهبت نمردن از میان میره و قضیه ضحاک پیش میاد که میدونین خودتون،یکی دیگه از کارهاش هم اختراع تقویم بوده،