خطر لو رفتن پایان فیلم
این فیلم ساخته ی استنلی کوبریک است و در مورد پسر جوان یاغی و سرکشی است که عضو باند خرابکاری است.این پسر با دوستان خلافکارش که مثل خودش کم سن و سال هستند دست به مشروب خوری و تجاوز و غیره می زند که در آخر در پی کشتن یک زن و خیانت دوستانش به او دستگیر می شود و به زندان می افتد.در زندان از روش درمانی تازه ای که برای درمان زندانی ها کشف شده خبر دار می شود و متوجه می شود کسانی که زیر این دوره ی درمان قرار می گیرند خیلی زود و در عرض چند روز از زندان آزاد می شوند.
وی خودش را داوطلب می کند و در این دوره ی درمانی شرکت می کند.در این دوره ی درمان فیلم های قتل و تجاوز و دزدی و هر عمل بد دیگری را هر روز طی چند ساعت به وی نشان می دهند و حتا چشمانش را هم با وسایلی باز نگاه می دارند تا نتواند چشمانش را ببندد و نگاه نکند.بعد از تماشای این فیلم ها آن هم به مدت چندین ساعت پی در پی وی حالش بد می شود و بدنش واکنش نشان می دهد (حالت تهوع و خفگی) .درخاست می دهد که این روند را متوقف کنند ولی دکترها این کار را نمی کنند.
با تماشای فیلمی از هیتلر در حال کشتن و پخش موسیقی بتهوون در فیلم وی فریاد می زند این کار گناه است (وی عاشق بتهوون است ) و می گوید لودوییگ تنها موزیک را نوشته ولی استفاده از ان موسیقی در چنین فیلمی گناه است اما دکتر ها فیلم را قطع نمی کنند.
پس از چند روز نوبت آزمایش روش درمانی میرسد.دختری کاملن لخت را در دسترس وی قرار می دهند.در ابتدا می خاهد به دختر نزدیک شود ولی بعد ناگهان بدنش مثل زمانی که به فیلم ها واکنش نشان می داد او را به حال خفگی و تهوع می اندازد و او نمی تواند به دختر نزدیک شود.
همچنین او را کتک می زنند و می بینند نمی تواند از خودش دفاع کند چون هنگام دفاع بدنش دوباره واکنش های قبلی را نشان می دهد.
پس او را آزاد می کنند.در فیلم می بینیم که چطور این روش درمانی وی را تبدیل به شخصی کرده که نه تنها نمی داند گناه چیست و چرا نباید بعضی کارها را انجام داد بلکه به فردی ناتوان و کوک شده تبدیل شده که در مقابل دنیا دست خالی ابستاده و نه می تواند از خود دفاع کند و نه می تواند موجودی طبیعی و نرمال باشد .وی کوک شده تا در برابر کارهایی خاص واکنشی خاص نشان بدهد و آن واکنش خاص همان حالت خفگی و تهوع است.
این روش مثل هیپنوتیزم عمل می کند.در واقع خود هیپنوتیزمه به نحوی.مثل کسانی که برای ترک سیگار می روند تا هیپنوتیزم شوند و هر وقت می خاهند سیگار بکشند بدنشان واکنش نشان می دهد و نمی توانند.در آخر این پسر درمان شده به جامعه برمی گردد ولی دیدن کشمکش وی برای بقا در جامعه آن هم با دستهای بسته جالب است.ولی کوک شدن و طبق سلیقه ی دیگران رفتار کردن هم راه به جایی نمی برد.
در جایی کشیش میگه شما این پسر رو درست نکردین،حرص و توی چشماش میشددید موقع دیدن دختر، تنها کاری از دستش برنمیومد،این کارو نکرد چون نمیخواست،بلکه نمیتونست
همون حق انتخابی که ازش گرفته شده و دبگه با حیوان چه فرفی داره؟
شخصیت الکس خیلی منحصر به فرد و بقول احمد اکبرپور، شخصیت یکی یک دانه است، کامل با یک شخصیت طرفیم نه تیپ،
مثل زمانی که غرق خواندن انجیله و خودش رو در حال شکنجه و شلاق زدن به مسیح میبینه،
یا با دیدو اون دختر جوان همان انگیزه بقول خودش in and out بهش دست میده
حتا لحن حرف زدنش به خصوصه، مثل :خب خب خب خب خب،
یا کارهای بدیعش، که چطور باز سردسته گروه میشه
یا علاقه شدیدش به بتهووون، شاید فکر کنین این افراد بویی از چیزهای خوب نبردن اما در اشتباهین،
مثل افراد ثروتمندی که فکر میکنن افراد فقیر انسان نیستند،
دوست قدیمی لودویگ ون، بقول الکس،
سمفونی شماره نه قطعه چهارم هم دراینجا نقش مهمی داره، آهنگی که با فیلم ها و در روند درمان پخش میشه و حال الکس رو بد میکنه،و بعدها به هیچ وجه نمیتونه به این قطعه گوش بده،