سعدی بهترین درک کننده حال و هوای کسیه که دلتنگه، مثل دوستات نیست که بفهمه اره،میگذره و غیره، با جون و دل میگه میفهمم، این حال رو داری و همه اینها طبیعیه و میگذره،و تک تک حالات دلتنگی و انتظار و سختی گذر زمان رو توصیف میکن،این موقع فقط لوودویگ به کار میاد
بتهووون، در شدیدترین و پایین ترین حالات روحی میتونه به کمکتون بیاد، از اوج غم نتها کم کم میرسن به رهایی از رنج،هرچند با نتهای پراکنده و بعد به شادی،شاید هم آرامش، چون شادی بقول شمن ها،ناپایدارترین شکل ممکنه از احساسات و من هم مدتیه به این درک رسیدم و دیگه به زور نمیخام اون احساس شادی و خنده و قهقهه مسخره رو ایجاد کنم، به جاش حس درونی آرامش و نشاط دارم، مخصوصن اینکه دست از مقایسه برمیداری و میدونی اونی هم که داره الان از ته دلش میخنده،موقته
دیگه راههای مثل مواد و شراب و کمدی های فراوان و غیره و غیره بیخود میشن
و میمونه بتهوون که با نتهاش یادت میده چجور از دست اون غم پیچک مانند که دورت پیچیده، خلاص شی،چجور رهاش کنی و چجور به آرامش برسی
برای من oveture شماره یک، اگمونت، مونلایت سوناتا کامل با هر سه تا مووومان، و سمفونی شماره هفت و حتا کوریولان، از این نوع آهنگ هایین که بی کلام بهم چیز یاد دادن،
و کشف جالبی هم که کردم ،شنیده بودم شوپن طرفدار بتهوونه، اما در موومان کرویتزر دقیقن دیدم شوپن اون آهنگ والتس معروفش رو از کجا گرفته، از بتهوون خودمون