شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

Iliad homer 3& 4

خلاصه دو سرود سوم و چهارم 

زئوس خدای تندر و آسمان هاست در اولمپ زندگی میکنه،اولمپ مثل البرز ماست که یک تکه هاش با افسانه آمیخته، درسته رشته کوه البرز داریم ولی سیمرغ بر فراز قله قاف البرز بر روی درخت هزار دانه که همه بذرهای گیاهان از اون درخته، با خیال مخلوط میشه

اولمپ هم کاخ ماننده بر فراز قله کوه ایدا ida

 زئوس هروقت بخاد نشونه بفرسته در ایلیاد،با صاعقه،آذرخش کار میکنه،پس هروقت رفتین اروپا مجسمه مردی رو ببینین که مشعل دستشه بدونین زئوسه،

حالا ما لشکر مردم یونان یا آخایی رو داریم یک سمت، و لشکر مردم تروا یا ایلیون  رو در سمت دیگه،میدونیم که لشکر آخیی یا همان یونان،برای شکست تروا اومدن،تروا واقع در غرب ترکیه امروزی،

هرا همسر زئوس و آتنا دخترش، طرفدار آکایی یا آخایی ها هستن و زئوس طرفدار ایلیون یا همون ترواست،

همه خدایان با فرارسیدن شب میگیرن میخابن،بجز زئوس، که داره فکر میکنه چطور باعث سرافکندگی و شکست مردم آخایی بشه؟

آخر درمیاد به رویا، یا تجسم رویا یا روح رویابینی میگه برو به خاب آگاممنون،بگو برو تروا رو بگیر چون خدایان با تواند،

روح رویا میره سراغش و وعده پیروزی میده اما زئوس درواقع قصدش پیروزی لشکر اخایی ها نیست،

دقت کنین اینها ده سال پشت دروازه های تروا،یا ایلیون دارن میجنگن و بخاطر یاری زئوس، نمیتونن تروا رو شکست بدن،

اگاممنون همه رو جمع میکنه و میگه آقا ما ده سال دوریم از زن و بچه و خونه و زندگی،حالا اگه برگردیم مسخرمون میکنن و باید هرجور شده تروا رو بگیریم، ملت میگن تروا هیچوقت باز نمیشه با اون برج و باروهای سترگش و وقت تلف کردنه و همین الان بیاین برگردیم بریم خونمون،همه هم رو تشویق میکنن برگردن خونه،

آتنا دختر زئوس zeos که از تروا متنفره و چشم دیدنش رو نداره،از اولمپ میاد پایین،ظاهرش رو عوض میکنه و به اولیس میگه این همه سال جنگیدین که هلن رو رها کنین با گنجهاتون و برگردین؟این پیروزیه برای دشمن،برو با سخنان دلنشین با لشگر حرف بزن که برگردن و بجنگن،اولیس صدای آتنا رو میشناسه، میره عصای اگاممنون رو که ساخت خدایان هست ازش میگیره و سراغ لشگر میره و میگه ای فرومایه ها حالا وقت لرزیدن و فرارکردنه؟بیاین بجنگین، ترسو نباشین

اولیس پهلوان قصه توی لشگر راه میره و به همه دل میده که برای جنگ آماده بشن،حالا گاهی با تحقیر طرف گاهی هم با روشهای مسالمت آمیز،و بعضی از ترسوها وفرومایه هارو سرجاشون میشونه. همه راضی میشن و اینجا هومر از اقوام مختلف یونان حرف میزنه،از متحدان آگاممنون که همه باهم اماده شدن تا بجنگن،و حدود ۱۱۸۶ کشتی بودن که همه آماده ی نبرد با تروا میشن،

از اونطرف تروا هم آماده نبرد میشه، پریام پسرانش و جمع میکنه، پریام پادشاه تروا یا ایلیون هست، تروا دو اسمه است در کتاب ایلیاد،

پاریس و هکتور دوتا از پسرهای معروف پریام هستن،به بقیه پسرها فعلن کاری نداریم،مهم هم نیستن، هکتور میاد لشگرش رو اماده میکنه، ایریس الهه پیام رسان که طرفدار تروا و پیام اور زئوس هست میاد به هکتور میگه، شما اقوامتون زبانهای مختلف دارن،بیاین همه سردسته ها رو جمع کنین،برای هرکی یک فرمانده بذارین که راحتتر بشه باهاشون حرف زد،اما هکتور که نمیدونه یک الهه داره باهاش حرف میزنه ،حرفش جدی نمیگیره و دروازه های ایلیون رو باز میکنه و همه مثل بز میریزن بیرون برن بجنگن،

الان در نبود آشیل آژاکس معرفی میشه که در دلیری و جنگ از همه برتره وپسر تلامون هست،

دو لشگر باهم رو به رو میشن و منلاس همسرهلن،برادر اگاممنون، پاریس رو میبینه.پاریس که پیشاپیش لشگر حرکت میکرده تا منلاس رو میبینه میترسه و برمیگرده عقب،چون میبینه منلاس براش دندان تیز کرده و میخاد باهاش بجنگه، هکتوربرادر پاریس،پسر شاه تروا، که میبینه پاریس برگشت عقب میره سراغش،میگه خاک برسرت که مارو شرمنده کردی، ای کاش مرده بودی ما این روزرو نمیدیدیم که از لشگر فرار کنی و برگردی عقب،که لشگر آخایی ها بما بخندن و بادست نشونمون بدن، ای که فقط بلدی بین زنها بچرخی و بخابی و غیره و به زیباییت مینازی

پاریس میگه تو راست میگی، حق با توعه،من سزاوار این سرزنش ها هستم،اما ونوس الهه  زیبایی من رو زیباکرده و دهش الهیه و دست خودم نیست و باید گرامیش داشت ،حالا بیا برو بگو به آخایی ها که من با منلاس میجنگم،هرکی پیروز شد،هلن و دارایی خودش رو میده به طرف مقابل،

هکتور میاد میره روبه رولشگر و اخایی هام کلی تیر اماده میکنن، اما آگاممنون درمیاد میگه بذارین ببینم هکتور چی میخاد بگه،

هکتور پیشنهاد پاریس رو میگه و اضافه میکنه هرکی پیروز شد دیگه جنگ رو کشش ندیم و صلح کنیم،

و منلاس میگه بذارین من هم حرفمو بزنم، برین خود پریام رو بیارین،که اون عهد ببنده، بذارین دیالوگش رو بنویسم چون باحاله :همواره جوانان سرکش و سبک سرند،چون پیرمردی در بستن آیینی اندر آید،هم نگران گذشته است و هم نگران آینده،و هرچه کند بر دو سپاه سخت سود آید،

قبول میکنن،

اینجا هلن از جنگ باخبر میشه به دست ایریس،الهه پیام اور زئوس و یاد منلاس شوهر سابقش میفته، میاد بیرون کنار برج و باروها  و پریام پادشاه تروا میبینتش،پادشاه میاد میگه هلن بیا بمن بگو اینا کین و من تورو مقصر این جنگ نمیدونم، تقصیر یکی از خدایانه که سایه جنگ روبما انداخته،هلن میاد و اگاممنون و منلاس (مِنِلِس) و اولیس رو میبینه، درمورد اگاممنون ،برادر شوهرش،میگه که هم هنر جنگ کردن دارد هم هنر پادشاهی کردن،

آژاکس دلیر و بی باک رو و همینطور اولیس که به قد بلندی بقیه نیست اما فرد خردمندی هست رو معرفی میکنه،

میفرستن دنبال پریام که عهد آشتی ببنده،پریام هم میره که همراه با قربانی کردن دو عدد بره،پیمان آشتی ببندند،پیرمرد با ارابه ها میره سمت لشگر،اگاممنون دعا میخونه به درگاه زئوس و بعد پریام میگه من نمیتونم جنگ پسرم با منلاس روببینم و برمیگردم ایلیون، برمیگرده توی شهرش،

حالا منلاس و پاریس میان باهم میجنگن، آفرودیت الهه زیبایی ،یکی دیگه از دختران زئوس، که طرفدار پاریس هست و به پاریس زیبایی و شکوه داده خودش رو میندازه وسط این دو پهلوان و وقتی منلاس میاد پاریس رو زمین بزنه و بکشه، پاریس رو در ابری پنهان میکنه و برمیگردونه تروا یا ایلیون، در بستر زفافش.

اینجا افرودیت میاد به هلن هشدار میده بره پیش پاریس،

هلن چون، الهه ای بهش دستور میده، میره در بستر پاریس برای مهرورزی،

هلن پاریس رو سرزنش میکنه که بی عرضه است و منلاس پیروز شده،و اون فقط لاف میزنه،پاریس میگه چون آتنا کمکش کرده پیروز شده و بیا در بستر و من خیلی الان پرشورم!

خلاصه باهم میخابن و منلاس هرجا نگاه میکنه پاریس رو نمیبینه،مردم تروا هم هرجا میگردن که تحویلش بدن پیداش نمیکنن،چون اونام از پاریس بدشون میومد که شهرشون رو به جنگ و آشوب و بدبختی کشونده،

آنوقت آگاممنون برادرمنلاس، درمیاد میگه ما به طور منصفانه بردیم و الان باید برین هلن و دارایی های پاریس رو بیارین و تحویل بدین تا ما برگردیم کشورمون،

این هم خلاصه فصل یا سرود سوم ایلیاد هومر،

یادم رفت بگم هلن در زیبایی به سان الهه ای است،و پس از اینکه دختر زیبایی هم بدنیا میاره،خدایان بهش حسادت میکنن از زیبایی شدید فرزندش و کاری میکنن که نازا بشه،برای همین برای پاریس فرزندی به دنیا نمیاره، و بعدها وقتی منلاس لشکر تروا رو شکست میده قصد داره هلن رو بکشه ولی از زیبایی زیادش خنجر از دستش میفته و آشتی میکنن

حالا آفرودیت کیه؟آفرودیت همون ونوسه، رومی هاخیلی از الهه های یونان رو گرفتن و دگرگون کردن،بعضی وقتا تنها اسمش رو .

حالا آفرودیت خدای خواهش و خاستنه،و زیبایی، از کف دریا زاده شده و برای همین معمولن اگر برین موزه های اروپا،آفرودیت رو در صدف غول پیکری میبینین که نشون میده نحوه ی بوجود آمدنش از کف دریا بوده،

ازاین به بعد هروقت چنین نقاشی ببینین میدونین کیه

آفرودیت از طرفداران پاریس هست که دیدیم نجاتش هم داد توی جنگ،


نظرات 1 + ارسال نظر
تراویس بیکل یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 ساعت 22:39 https://travisbickle1.blogsky.com

عه،اتفاقا من دارم الان این کتاب رو با ترجمه کزازی میخونم

چه باحال، خیلی کتاب خوبیه افرین که هومر میخونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد