iliad of homer
خلاصه ایلیاد هومر سرود اول و دوم یک سری توضیحات اولیه:
تروا یا ایلیون در این کتاب اسم دیاریه که سرش جنگه
رودخانه ستکیس stix مرز بین دنیای ما و دنیای زیرزمین یا همون دوزخه،البته شاخه ای از این رود در بهشتم هست،
شروع داستان:
پاریس، Paris پسر پریام priam،پادشاه تروا یا همون ایلیون هست که میره مهمانی و در آنجا عاشق هلن همسر پادشاه منلس میشه، هلن، همسر فول العاده جذاب و زیبای منلاس (مِنِلِس) رو میدزده و با خودش به تروا میبره،وی مهمان منلاس بوده و با این گستاخی، مقدمات جنگ رو فراهم میکنه،اصلن کل جنگ تروا سر همین قضیه ست،
منلاس میاد ماجرا رو به برادرش میگه و برادرش آگاممنون برای اینکه دوباره همچین گستاخی از ملتی سرنزنه و به مردم آخایی ( یونان) بی حرمتی نکنن، لشکری جمع میکنه و با مردم متحد خودش که شاههای کشورهای تابعه نزدیک پادشاه آگاممنون بودن،راهی تروا میشن تا تروا troy رو نابود کنن
اما در اینجا هرچی میجنگن با تروا کاری از پیش نمیبرن و مدام پشت سرهم کشته میدن،اخیلوس ( آکیلس یا آشیل Achilles) فکری به ذهنش میرسه از سمت الهه ای،میاد میگه بیاین یه پیشگو بیاریم ببینیم چرا ما هر چی میجنگیم موفق نمیشیم؟
کالکاس calchas پیشگو درمیاد میگه که آگاممنون به کاهن آپولون Apollo بی احترامی کرده، (حالا آپولو کیه؟ خدای تیراندازی و موزیک و پیشگویی،درمان و بیماری و طاعون). آگاممنون دختر کاهن رو بزور برده و کاهن اومده بهش گفته پول بهت میدم و دخترم و پس بده،آگاممنون قبول نمیکنه
کاهن آپولو شکایت خودش را به پیش خدای خودش میبرد و میگه اگه من برات ارج و قربی دارم، بیا و انتقام منو بگیر، آپولون هم به خشم میاد،شروع میکنه به تیراندازی به سمت لشکر آخایی طوریکه ده روز اینها پشت سر هم بیرون که میرن تیرای آپولون بهشون میخوره و کشته میشن
آگاممنون Agamemnon میگه شما با حیله و کلک میخاین سهمای من و غنیمتهای جنگیم رو بگیرین و این خشم آپولون به خاطر من نیست.اینجا با آشیل دعواشون میشه،آشیل بهش میگه به حرف پیشگو گوش کن ،اما آگاممنون قبول نمیکنه، درگیری لفظی پیش میاد و آگاممنون میگه پس غنیمتای خودت و بده من تا این دختره رو ول کنم، آشیل درمیاد میگه اصلن من برات نمیجنگم و برمی گردم کشور خودم، آگاممنون هم میگه حالا که میخای فرار کنی برو،ترسو
آشیل میخاد شمشیر بکشه و پسر اتره یعنی اگاممنون رو بکشه، آتنا Athena الهه ای از اولمپ (جایگاه خدایان) میاد پایین . کنار آشیل ظاهر میشه و میگه بس کن،نباید بکشیش، فقط به آگاممنون بگو که جواب گستاخیت رو روزی اینجور پس میدی که به من هدیه پیشکش میکنی، این الهه رو جز آشیل کسی نمیتونسته ببینه،فقط دربرابر کسی که میخاسته ظاهر میشده
آشیل بلند میشه میگه من بازوهام دیگه برای هیچ زنی نمیجنگه و اگه بیای سمت کشتی من خونت رو میریزم.جلسه شون بهم میخوره و هرکی میره سمت کشتی خودش
آگاممنون از دست آشیل عصبانی میشه و دستور میده برن بریزئیس زیبا که غنیمت آشیله رو از کشتیش بیارن برای خودش،
وقتی میان و دختره رو میبرن،آشیل آزرده خاطر میشه، به مادرش که تتیس الهه ی دریاست میگه بیاد بیرون، تتیس صداش رو میشنوه، میاد پیش پسرش و آشیل شکوه میکنه و میگه برو به زئوس خدای قدتمند اولمپ (olympus) بگو چی شده و من خفت و زاری کشیدم و ازش کمک بخواه،
تتیس هم میره اولمپ برای یاری خاستن از زئوس
از اونطرف اگاممنون میاد دختر کاهن اپولون رو با صد تا گاو قربانی به همراه اولیس (پهلوانی در داستان) میفرسته جزیره کریزه و اولیس از کاهن بزرگ درخاست بخشش میکنه،کاهن میبخشتش و به درگاه آپولو دعا میکنه،آپولو هم دعای کاهن رو میشنوه و تیراندازیش رو متوقف می کنه
تتیس میره اولمپ که جایگااه خدایان بر فراز کوه ایدا ست. به زئوس(خدای خدایان) میگه بذار مردم تروا پیروز شن تا مردم آخایی شکست بخورن و آگاممنون سرافکنده شه تا اینکه آگاممنون به غلط کردن بیفته و پسر من یک پیروزی درست حسابی به این لشکر بده و سرافراز شه
زانوهای زئوس رو میبوسه، که باهاش خیلی سروکار داریم تو ایلیاد،هروقت اینها درخاستی دارن که مهمه اول زانوهای طرف رو میبوسن،
هرا همسر و خواهر زئوس(هردوش) میاد در انجمن خدایان،وقتی تتیس میره میاد پیش همسرش و میگه این اومد از تو کمک بخاد به آشیل کمک کنی؟ نباید اینکارو کنی و من از تروا بدم میاد،
ولی زئوس عصبانی میشه و میگه نذار بلایی سرت بیارم که هیچ کدوم از خدایان نتونن کمکت کنن،هفوستوس پسر هرا میگه مادر دلت رو آروم نگه دار و فعلن کاری نکن
سرود دوم:
درخت خانوادگی زئوس و هرا:
هردو فرزندان کرونوس هستن،کرونوس خدای خدایان بوده،شبی در خواب میبینه پسری به دنیا میاره که شکستش میده، برای همین هروقت زنش پسری به دنیا میاره،پسر رو میخوره، ولی یک بار زنش که اسمش ریا هست،میاد پسر رو که همون زئوسه قایم میکنه و جاش تو بقچه سنگ میریزه میده کرونوس میخوره،و زئوس پنهانی بزرگ میشه و بعدم میاد با پدرش میجنگه و میفرستتش زیرزمین یا دوزخ.
حالا زئوس و هرا کلی بچه دار میشن،اولین بچشون دختر هست به اسم آتنا، که بیشتر تو بخش جنگ فعاله
و هفوستوس پسر که هنرمنده ،پاش میلنگه و ابزار آلات جنگی و زیورآلات درجه یک میسازه، زئوس و هرا و بقیه خدایان یا فرزندانشون در اولمپ ساکن هستن،
اولمپ کجاست؟ اولمپ جایگاه خدایانه بر فراز کوه آیدا، یا ایدا،البته تلفظش رو من در سابتهای انگلیسی جستجو کردم همون آیدا گفته بودن، و اونجا زندگی میکنن،
زئوس قدرتش از همه فرزندانش و حتا پدر و مادرش کرونوس و ریا بیشتره،
فقط آشیل رو گاهی آکیلس مینویسن،تلفظ انگلیسی ش هست،توی کتاب آخیلوس آوردن
اصطلاح پاشنه آشیل هم از همینه،به معنای نقطه ضعف، وقتی تتیس الهه دریا.میاد پسرش رو در رودخانه ی استیکس فرو ببره تا نامیرا شه، چون از پاشنه پا گرفتتش، پاشنه پاش نقطه آسیب پذیره،دقیقن مثل شاهنامه ی خودمون،که اسفندیار رویین تن هست،
زئوس خدای تندر و آسمان هاست،هروقت بخاد نشونه بفرسته در ایلیاد،با صاعقه،آذرخش کار میکنه،مجسمه مردی با مشعل در موزه ها معمولن زئوسه
حالا ما لشکر مردم یونان یا آخایی رو داریم یک سمت، و لشکر مردم تروا یا ایلیون رو در سمت دیگه،میدونیم که لشکر آخائی برای شکست تروا اومدن،تروا واقع در غرب ترکیه امروزی است.
یک سری خدای دیگه به جز زئوس و آتنا هم کم کم وارد ماجرا میشن که با پشبرد داستان توضیحش میدم که راحت متوجه بشین،
همه خدایان با فرارسیدن شب میگیرن میخابن،بجز زئوس، داره فکر میکنه چطور باعث سرافکندگی و شکست مردم آخایی بشه؟به فکرش میرسه که در رویا شاه رو فریب بده، به روح یا تجسم رویا میگه برو به خاب آگاممنون پادشاه،بگو برو تروا رو بگیر چون خدایان با تو هستن و پیروز میشی
تجسم رویا یا روح خواب میره سراغش و وعده پیروزی میده اما زئوس درواقع قصدش پیروزی لشکر آخایی ها نیست،بلکه نابودیشه
دقت کنین اینها ده سال پشت دروازه های تروا،یا ایلیون دارن میجنگن و به خاطر یاری زئوس، نمیتونن تروا رو شکست بدن،چون تروا مدام به زئوس قربانی میداده
آگاممنون همه رو جمع میکنه و میگه آقا ما ده سال دوریم از زن و بچه و خونه و زندگی،حالا اگه برگردیم مسخرمون میکنن و باید هرجور شده تروا رو بگیریم،
همه دعواشون میشه میگن تروا هیچوقت باز نمیشه با اون برج و باروهای سترگش و این کار وقت تلف کردنه و همین الان بیاین برگردیم بریم خونه هامون،همه همدیگر رو تشویق میکنن برگردن خونه
آتنا دختر زئوس که از تروا متنفره و چشم دیدنش رو نداره،از اولمپ میاد پایین،ظاهرش رو عوض میکنه و به اولیس میگه این همه سال جنگیدین که هلن رو رها کنین با گنجهاتون و برگردین؟این پیروزیه برای دشمن،برو با سخنان دلنشین با لشگر حرف بزن که برگردن و بجنگن،اولیس صدای آتنا رو میشناسه، میره عصای آگاممنون رو که ساخت خدایان هست ازش میگیره و سراغ لشگر میره و میگه ای فرومایه ها حالا وقت لرزیدن و فرارکردنه؟بنشین و دیگران را هم بنشان و بیاین بجنگین،،خلاصه توی لشگر راه میره و به همه دل و جرات میده که برای جنگ آماده بشن،حالا گاهی با تحقیر طرف گاهی هم با روشهای مسالمت آمیز،و بعضی از ترسوها و فرومایه ها رو سرجاشون میشونه
همه راضی میشن . اینجا هومر از اقوام مختلف یونان حرف میزنه،از متحدان آگاممنون که همه باهم آماده شدن تا بجنگن،و حدود ۱۱۸۶ کشتی بودن که همه آماده ی نبرد با تروا میشن
اینجا پریام پسرانش و جمع میکنه،حالا پریام کیه؟ پریام پادشاه تروا یا ایلیون هست، تروا تا نام داره،
پاریس و هکتور دوتا از پسرهای معروف پریام هستن،به بقیه پسرها فعلن کاری نداریم،مهم هم نیستن، هکتور میاد لشگرش رو آماده میکنه، ایریس الهه پیام رسان که طرفدار تروا و پیام اور زئوس هست میاد به هکتور میگه، شما اقوامتون زبانهای مختلف دارن،بیاین همه سردسته ها رو جمع کنین،برای هرکی یک فرمانده بذارین که راحتتر بشه باهاشون حرف زد،اما هکتور که نمیدونه یک الهه داره باهاش حرف میزنه ،حرفش رو جدی نمیگیره و دروازه های ایلیون رو باز میکنه و همه مثل بز میریزن بیرون برن بجنگن که باعث آشوب و هرج و مرج میشه
الان در نبود آشیل که در سرود اول معرفی شد، آژاکس معرفی میشه که در دلیری و جنگ از همه برتره و پسر تلامون هست
پایان سرود اول و دوم